آیینه عاشورا
در روز عاشورا می توانیم جامه ای سرخ بپوشیم و فریاد برآوریم که این سرخی، نشانه پیروزی خون بر شمشیر است که درس آن را از حماسه کربلا آموخته ایم.
می توانیم لباسی سر تا پا سفید بپوشیم و با صدایی بلند بگوییم، این کفن است که پوشیده ایم تا عهدی باشد بین ما و حسین(ع) که در راه ادامه ی نهضت حق طلبانه وی ظلم ستیزانه اش، برای شهادت همیشه آماده ا.یم
می توان سیاه پوشید و بانگ سرداد که این سیاهی نشانه ی آن است که من و من ها، درروز و روزهای عاشورا، حسین و حسین ها را تنها گذاشته ایم و آن ها در مصاف بایزیدیان زمان خود، مظلومانه به شهادت رسیده اند و این لباس سیاه نشانی است برشریک جرم بودن ما در ریخته شدن خون آن ها، زیرا که در جایی، حتی سکوت نیز شرکت در وقوع جرم است.
در این روز می توان لباسی سبز پوشید و گفت این به نشانه ی آن است که نهضت حسینی خزان مظلومان را بهار کرده و نوید این پیروزی، بهار اندیشه را برای بشریت به ارمغان آورده است.
می توان خاک بر سر ریخت که شایسته انسان خفّت زده است و بگوییم ما نیز نسبت به راه حسین(ع)، خوار و ذلیل هستیم و از این ذلت باید بر سر خود خاک بریزیم.
می توان عَلَم دار شد و زور بازوی خود را به رخ دیگران کشید، بساط زورآزمایی به پا کرد و بر این مبنا که عَلَم کدام دسته از همه بزرگ تر و سنگین تراست شهرت آفرید و همچنین می شود سنگین ترین عَلَم ها را بلند کرد و گفت، این به نشانه ی عَلَم نهضت اوست که هرچقدر سنگین باشد آن را بر دوش خواهیم کشید.
آری می توان هر کاری انجام داد، مهم آن است که در پس آن کار، چه اندیشه ای نهفته باشد و این که انسان با چه طرز فکری به رسالت خود نگاه کرده، در چه جایی و باچه محتوایی آن را پیدا کند. ضمن این که پس از یافتن آن رسالت، لازم است بدانیم که درابتدای راهی دراز قرار داریم که چگونه آن اندیشه را به عمل در آوریم.
حال که آموخته ایم« کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا » یعنی؛ همه جا کربلا و همه روزعاشورا است، اینک ما در عاشورا و کربلای خود چه می کنیم؟
ظهر عاشورا است و ظهر عاشوراها، فرصتی است که انسان با خود واقعی اش روبروشود و من نیز در این آیینه، خویشتن خویش را مشاهده می کنم و می بینم که امروزچقدر عجول هستم (کان الانسان عَجولاً)، تا چه حد حریص و سیری ناپذیر(ان الانسانخلق هَلوعاً) و تا چهحد شکم بر من حاکم است و جز آن، چیز دیگری را نمی شناسم واین آیا مصداق(اولئک کالانعام بل هم اضل) نیست؟ امروز به راحتی دروغ می گویم، به گرسنه و درمانده تر از خود رحم نمی کنم و در اِسراف غرق شده و غذای متبرک او رااسراف کرده و در زباله دانی می ریزم و… این است خـود واقعـی من که در روز عـاشـورابرمَـلا میشود.
آری عاشورا، آیینه ی تمام قدی است در مقابل ما تا بتوانیم خود واقعی را در آن نظاره وشناسایی کنیم و او را نیز بهتر بشناسیم.
بیاییم در این آیینه به خود نگاهی بیاندازیم و برای خود چاره ای اندیشیده و طرحی نوبیابیم تا پس از رسیدن به اندیشه ای درست، نوبت به انجام عمل رسیده و نهضت حسین(ع) را در عمل زنده نگاه داریم.
امروز در آیینه ی عاشورا خود را نظاره می کنم و جُز پیمان شکنی حرفـه ای و ماهر که حتی به پیمان شکنی های خود نیز واقف نیست، شخص دیگری نمی بینم. من از یک سو پیمان خود را با خدا می شکنم و از سویی دیگر با حسـین(ع) و می خواهم با شرکت درمراسمی و ریختن اشکی به خود بگویم که دین خود را نسبت به او ادا کردم و با اینوسیله وجدان پیمان شکن خود را راحت کـنم. اما آیا بدین ترتیب وظیفه ی خود را درقبال این پیمان انجام داده و در زمره ی حسینیان قرار گرفته ام؟
آری باید برای این همه گمراهی و دور بودن از راه و پیمان شکنی ها گریه کنم؛ حداقل امروز را، زیرا احتمال دارد فردا همه چیز دوباره فراموش شده و چهره ی واقعی خود رانیز تا مُحرم و مُحرم های دیگر به دست فراموشی سپارم.
حسین(ع) تا ابد، بلبلی است بر شاخه درخت هستی، تا چه کسی از ناله او پریشان ومنقلب شود و به این وسیله درون خود را شکوفا کند.
آن کـس که پریشان شود از نالـه بلبل
در دامنش آویز که در وی اثری هست
(حافظ)
بخشی از مقاله آیینه عاشورا
نوشته:استاد محمد علی طاهری